با آرزوی موفقیت و کسب انواع اتفاقهای خوب خوب تو ماه رمضون
از اونجا که تصمیم گرفتم ماه رمضان امسال یه کار باحال انجام بدم, نتیجه این شد که صوت درس تفسیر آیتالله جوادی آملی رو تو ماه رمضون گوش کنم (مثل چیزی که در پست تولدم؛ نوشتم) گشتم از بین درس-تفسیرها سورهی مریم ۶۰ جلسه داره که با طول ماه رمضون میخوره؛ اگر که میتونید و وقتش رو دارید شما هم استفاده کنید (روزی ۲ تا فایل حدودا سر جمع با سرعت ۱.۴ گوش بدید میشه میانگین ۴۰ دقیقه در روز) از لینک زیر هم میتونید این درسها رو به ترتیب گوش کنید:
برنامه سحر شبکه 3 «ماه من» هست که حاج آقا حامد کاشانی قرار هست توی این شبهای ماه رمضون از فضائل امیرالمومنین ع و دغدغههاشون صحبت کنند، به نظرم مبحثش خیلی شیرین هست از دست ندیم:)
فیلم بالا، ترکیبِ باغچهی ما و بلبلها و پرندههای همسایه بالاییمون هست، این فضایی که توی تراس درست کردیم و ایدهش رو خیلی وقت پیشها داشتم ولی اگر یادتون باشه پارسال ایجادش کردیم (پست سلام گلای تو خونه! اولین پستِ من در مورد باغچهمون هست و عکسهای دیگه رو با زدن روی گلای تو خونه، میتونید ببینید) و مسببِ اجراش کرونا و قرنطینه بود؛ من خودم حسِ سرزمینِ عجایب بهم دست میده!
این پونههایی که هم توی تصویر اول هست، از باغ بابابزرگ با ریشه آوردیم و خب تا الان خشک نشده، نکتهی جالب اینکه بخشی از این پونهها رو که رشد کرده بودند، چیدیم و توی سبزی کوکو استفاده کردیم!
پ.ن:
امروز بعدازظهر جلسهی اول منتورینگ تخصصیِ طرح نوآ برای استارت آپ ثنایاطب داشتیم، از چند روز پیش با هم تیمی داشتیم نقشه میکشیدیم که چجوری قانعشون کنیم که پول رو زودتر بهمون بدند تا قرارداد با قالبساز رو زودتر ببندیم، صبح نشستم یه دور با کامفار از اول طرحمون رو با تعداد قالبهای مختلف برنامهریزی کردم، پریشب هم نشستم یه تابع هدف درآوردم و باهاش نمودار سهبعدی و دوبعدی رسم کردم که با چقدر سرمایهگذاری و چه تعداد قالب، پول کی بر میگرده و سودش چقدر هست، امروز تو جلسه که رئیس پژوهشکده هم حضور داشت بهمون گفت که کلا پژوهشکدهی ما ربطی به طرح شما نداره و آقای رئیس مرکز نوآوری اشتباه شما رو به ما ارجاع دادند، پول هم نداریم که بهتون بدیم و تأمین مالی رو پارک باید براتون انجام بده و از دستِ ما کاری بر نمیاد!
حالا ما موندیم و پولی که هفتهی آینده باید به عنوان پیش پرداخت به قالبساز بدیم که هنوز تأمین نشده و پولهایی که باید برای قالبهای بعدی بذاریم که اونها هم هنوز تأمین نشده، هم تیمی پرسید که چجوری پول رو جور کنیم، بهش چنتا گزینه معرفی کردم ولی تهش گفتم که اگه خدا بخواد و قسمتمون باشه خودش پول رو بهمون میده یا نه جور میکنه، به نظرم این حجم از تزریقِ آرامش و اطمینانِ قلبی به تصمیمِ خدا، قبلاها برام قفل بود:)
تلجأ إلى العُزلـة، لکنک تعلم فی داخلک أنک ترید أن یعثر أحدهـم علیک.
جبران خلیل جبران
به کنج عزلت پناه میبری،
ولی در اعماق وجودت میدانی
که میخواهی یک نفر تو را پیدا کند.
پ.ن:
یا شاید هم:
نلجأ إلى العزله ولا نتمنى أن یجدنا احد...
به کنج عزل پناه میبریم و نمیخواهیم کسی ما را پیدا کند...
پ.ن:
داشتم یه سری از عکسهام رو نگاه میکردم، عکس زیر رو پیدا کردم؛ جای تعجب داره ولی من حتی دلم برای دانشگاه شهید بهشتی هم تنگ شده، برای نفس نفس زدنهاش که برسی به مسجد، برای اینکه هر جای دانشگاه که میخواستی بری باید یه دور کوهنوردی میکردی، حتی برای زدنِ تگِ آسانسورِ پژوهشکده، برای اون حسِ خلوتی که میتونستی توی جای جایِ دانشگاه پیدا کنی و آهنگ گوش بدی و بینِ آدمهای تنهای دیگه به تنهاییهای خودت فکر کنی و...
پ.ن:
یه کاری واسه من بکن
چه نمیدونم...ساعتتو در بیار بزار رو میز بگو واسه تو کردم
...آدم گاهی واقعا احتیاج داره به یه حرفِ محبت آمیز...
از کلیاتِ داستان بخوام بگم، داستان اینجوری شروع میشه که یه دختره عاشق میشه و میگه فلان پسر رو میخوام، مامانش میگه اینا وصلهی ما نیستند ولی اگه عمهت اجازه بده، اشکال نداره، این دختر میره پیشِ عمه و داستانِ اصلی از اینجا شروع میشه؛ داستان در موردِ یه دختره از یک خانواده مرفه و اصیل هست که عاشقِ یه شاگرد نجار از یک خانوادهی با اصل و نصبِ نچندان درست میشه و با وجودِ مخالفتهای پدر و مادرش و داشتنِ خواستگارهای خوب و با کمالات، با این شاگرد نجار ازدواج میکنه و اتفاقاتی که در این بین برای دختر میافته و در نهایت به این نتیجه میرسه که اینی که اسمش ر و گذاشته بود عشق، عشق نبود بلکه هوس بود، ادامه پیدا میکنه و... .
با شنیدنِ این کتاب میتونید درک کنید که
اولا زندگی، اون دورانِ شیرینِ اولش که با آقا/خانمتون خوش هستید و چرت و پرت میگید و مسئولیتهای زیادی ندارید، نیست و یه سری سختیهای مخصوص به خودش رو داره
ثانیا الان رو در نظر نگیرید که تو خونهی مامان و بابا قربون و صدقهتون میرند و فامیل برخوردشون باهاتون به حسابِ بچهای که بزرگتر داره هست، توی زندگیِ بعد از ازدواج احتمالا قرار نیست به اون شدتی که تو خونهی مامان و بابا بهتون میرسند یا نازتون رو میکشند، برخورد بشه و خودِ زندگی یه سری مشکلات رو براتون رقم میزنه حتی اگه عاشقِ یه آدمِ درست هم شده باشید، این مشکلات هست اگه اون آدم درست نباشه که چه بدتر
ثالثا اصل و نسب و خونوادهدار بودن تو ازدواج بشدت مهم هست و اگه این مورد رو در نظر نگیرید، قرار نیست بتونید در آینده اون فرد رو به یک فردِ مناسب تبدیل کنید بلکه ممکن هست اخلاق و رفتارِ خودتون در حدِّ اون فردِ بیپشت و اصل و نصب تنزّل پیدا کنه
رابعا جایی که طرف بزرگ شده و تناسبِ خونوادهها بشدت امرِ مهمی توی ازدواج هست و توی انتخاب چه بسا بیشتر از اون شور و عشق و علاقه اهمیت داره
صدای خانم درخشش که این کتاب رو به صورت صوتی درآوردند و موسیقیهایی که استفاده شده، به نظرم به اندازهی خودِ کتاب، ارزشمند بود.
در کل بگم که این کتاب بشدت یک کتابِ عبرت آموز و رمانِ جالب بود و از شنیدنش پشیمون نشدم و به عنوانِ جمعبندی بگم که در نهایت همون پندِ مصرعِ دومِ شعر سعدی «شب شراب نیرزد به بامداد خمار» رو با بیانِ ادبی به شما منتقل میکنه و حتی اگه بگم اون حسِ عبرت آموزی و تجربهای که یک مادربزرگ/مادر باید به نوه/بچهش در خصوصِ اینکه عشق ممکنه تو رو کور کنه و خیلی از واقعیتها رو نبینی رو منتقل میکنه، در حقِ این کتاب، بزرگنمایی نکردم!
پ.ن:
نیم دانگ پیونگ یانگ | رضا امیرخانی رو اونایی که با قلمِ رضا امیرخانی آشنا هستند، به نظرم بد نیست این کتاب رو هم بشنوند، در موردِ سفرنامهش به کرهی شمالی و توصیفاتش هست.
بیت بازی | سعید بیابانکی یه سری تکبیتیهای طنز هست که در نوعِ خودش جالب هست ولی اگر اشتراکِ طاقچه بینهایت رو ندارید، ارزشِ خریدن، نداره!
پ.ن:
نوشته بود:
چجوری توی سه ماه با طرف و خانوادهش آشنا میشین و ازدواجم میکنین؟
بابا لامصب تو خودت نه ماه طول کشید تا با خانوادهی خودت آشنا بشی :/
پ.ن:
همهی حرفهای بالا رو گفتم ولی دو تا بیت از سعدی و یک بیت از حافظ به نظرم بد نباشه:
عجب از عقلِ کسانی که مـرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پند پذیر!
سعدی
عاشقِ دیوانهٔ سرمست را
پندِ خردمـند نیاید به کار
سعدی
ناصح به طعن گفت: که رو، ترک عشق کن!
محتاج جنگ نیست برادر، نمیکنم!
حافظ
پ.ن:
بعضی وقتها که به این موضوع فکر میکنم که من با دوستهایی که چند ده سال هست میشناسمشون بیشتر از دو ساعت تو یک ماه نمیتونم حرف بزنم اونم شاید اگر مسائل و مشکلاتِ شخصی نباشه و مسائلِ سیاسی رو درموردش حرف نزنیم، شاید به ده دقیقه هم نرسه و آدمهای دور و برم رو تا یه حد و ساعتی بیشتر نمیتونم به خودم نزدیک کنم و تحمل کنم چجوری میشه که با یه نفر 7 روزِ هفته و تو هر روز ساعتها و برای ماهها و سالها باید در کنارِ هم باشیم و حرف بزنیم و اگر مشکل یا مسئلهی شخصی هم وجود داشته باشه، خودِ اون مشکل الان تو خونه و رو به روت نشسته!
اصلا موضوع برای این همه حرف زدن، پیدا میشه؟؟! من که فکر نمیکنم!
نمیدونم سیاوش قمیشی تو آهنگِ بالا (آهنگ «تصور کن») منظورش دورانِ ظهور بود یا نه ولی چیزی که توصیفش کرده، نقل به مضمون به نظرم با مضامینِ مهدوی و دورانِ ظهور که من تو حدیثها و کتابها خوندم و شنیدم نزدیک میاد؛ نظرِ من هست و لزوما اعتبار نداره! (اینکه میگم نزدیک هست بر این مبنا که اشاراتی که شده با اون دعاهای ماه رمضون که میخونیم:
عیدمون مبارک باشه، انشاءالله که خدا میبخشه که به جای یک مولودی و مدیحه سرایی از یک آهنگ با مضمونِ آزادی و امنیت که نزدیک به مفاهیمِ ظهور هست، استفاده کردم! :)
مِن بابِ عیدیِ من و «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة...» این حدیث رو که چند شب پیش دیدم و به دوستام به عنوان عیدی فرستادم، برای شما هم فرستادم، از امام رضا ع هست، نقل به مضمونِ ماجرا اینجوری هست که یه بنده خدایی از امام رضا ع پرسید که تکلیفِ امامِ بعد از شما چجوری هست و همین که ما بفهمیم پسرتون کی هست، تکلیفِ امام مشخص میشه دیگه کلا مشکل دیگهای نیست؟ امام رضا ع در جواب این حدیث رو فرمودند که امام یه سری ویژگی داره و صرفا از رابطهی پدر-پسری مشخص نمیشه و مشخصات امام اینها هست و...:
(من لا یحضره الفقیه , جلد۴ , صفحه۴۱۸ ، الخصال , جلد۲ , صفحه۵۲۷ )
امام رضا علیه السّلام فرمودند:
امام را نشانههایی است:
دانشمندترین مردم میباشد و حکیمترین مردم و پرهیزکارترین مردم و دلیر ترین مردم و باسخاوتترین مردم و پر عبادتترین مردم و ختنه شده متولد میشود و پاکیزه میباشد و از پشت سرش همچون پیش رویش میبیند و سایه ندارد و چون از شکم مادر بر زمین میافتد دو کف دست بر زمین مینهد و صدا بشهادتین بلند میکند و محتلم نمیشود و دیدهاش بخواب میرود ولی دلش بیدار است و فرشتگان با او سخن میگویند و زره رسول خدا بر تن او راست آید و بول و غایطش دیده نشود زیرا خداوند عز و جل زمین را موظف فرموده است تا هر چه از امام بیرون میآید ببلعد بویی خوشتر از بوى مشک دارد و امام بر مردم از خودشان به حکم سزاوارتر است و از پدران و مادرانشان بر آنان مهربانتر و بیشتر از همۀ مردم در پیشگاه خداى عز و جل فروتن میباشد و بدستوراتی که بمردم میدهد خود از همه بهتر عمل میکند و از کارهایی که نهی میکند خودداریش از همه بیشتر میباشد و دعایش مستجاب است تا آنجا که اگر دعا بر سنگیکند به دو نیم شکافته میشود و اسلحۀ رسول خدا و شمشیر ذو الفقارش نزد او است و بنزدش کتابی است که نامهاى شیعیانش تا روز قیامت در آن است و کتابی که نامهاى دشمنانش تا روز قیامت در آن ثبت است و جامعه نزد او است و آن طومارى است بدرازى هفتاد ذراع که همۀ نیازمندىهاى آدمیزاده در آن ثبت است و جفر بزرگ و جفر کوچک که در پوست بز و پوست قوچ است نزد او است و همۀ دانشها را در بردارند حتی زیان کرد خراشیدن تن و حتی حد زدن با تازیانه را و نصف حد و یک سوم حد با تازیانه را و مصحف فاطمة علیها السّلام در نزد او میباشد.
پ.ن:
طبق چیزی که من جستوجو کردم این حدیث امام رضا ع لزوما کاملترین و جامعترین حدیث در باب ویژگیهای امامت نیست(از چیزهای ذکر نشده میشه به عصمت امامان یا اینکه درندگان امامان را نمیخورند و... اشاره کرد) ولی خب به نظرم نکات جالبی داشت که میشه به طور شهودی و همهکس فهم چک بشه که این فرد امام هست یا نه
پ.ن:
میلاد علی اکبر ع و روز جوان رو به همه تبریک میگم.
پ.ن: به عنوان یک موسیقی نسبتا جالب که از اون موقع که شنیدم خیلی زیاد گوشش دادم، با هم بشنویم:
رضا صادقی-همه اون روزا(نسخهی اجرای زنده)
همهی اون روزایی که بی تو گذشت کنار تو بودمو
غصهی رفتن تو یه روزی گرفت تمام وجودمو
نمیدونم کجایی که تلخه که من یه خاطره بودم و بس
نمیتونم از عشق تو دل بکنم تو این همه خاطره
نمیدونم به چشم کی زول بزنم نگاتو یادم بره
هنوزم عشقو خاطره هات تو دل کسی که دوست داره هست
پ.ن:
شما چه خبر، از خودتون یه کم بگید، هم میخونم و هم اگه شد میشنوم، راحت باشید در کل:)
پ.ن:
نماهنگ «منو بشناس» از ماوا رو بشنویم؛ طبق چیزی که ماوا منتشر کرده:
بزرگترین رویداد تاریخ موسیقی ایران با حضور چهل خواننده مطرح کشور هست و برای تولید این نماهنگ 24 ماه وقت گذاشته شده؛