بیروت.. بی قرار دیدنِ توست...(هیجده سال پیش...) :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

بیروت.. بی قرار دیدنِ توست...(هیجده سال پیش...)

شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۰۸ ب.ظ
زیبای من
از ...بیروت... برایت می نویسم
باران چون معشوقه یی قدیمی
از سفری دور باز آمده است
از قهوه خانه ی کنار دریا برای تو می نویسم
پاییز دِل گیر،
روزنامه ها را خیس کرده است
و تو هر دم
از فنجان قهوه وٌ
سطرهای خبر روزنامه بیرون می آیی
...
مغرورٌ و زیبا وٌ سمتگر...
چون تمامِ زنان!
..بیروت.. بی قرار دیدنِ توست! عزیزکم!
اِی نزدیکِ دورادور!
اِی حضور مشتعل شعر!
باران در عطش اندامِ توست
و دریا آماده است تا در چشمانت بریزد!
...بیروت.. در این روزها به افسانه می ماند ! عشق من!
برگ های مطلّایش بر زمین، طلا وٌ مس آند
و خیابانِ سٌرخ
پیراهنی از نی رنگارنگ به تن کرده!
چه قدر به تو محتاجم!
هنگامی که فصل گریه می رسد،
چه قدرها که باید پی دستانت بگردم
در خیابان های سلوغً خیس...
گل یاس دفتر من!
دردِ دل انگیزٌ
عشق عظیمم!
از رستورانی برایت می نویسم
که در مجله ی سفیدماسه
پیدایش کردیم!
میزها با من قهرند
و صندلی ها از من می گریزند!
خاطراتم برباد رفته وٌ
به فراموشی دٌچار شٌده آم!
صندلی مجاور
-که روزی بر آن نسشته بودی-
مرا کنار می زندٌ
از صندلی آم
نشانی تو را می خواهد...
در گریه می نویسم!
(عاشقی چون من باید سلامِ اول را بگوید؟)
پی انگشتانم می گردم!
پی شعله ی کبریتی
و کلمه ایی
که در هیچ دفتر عاشقانه یی نباشد!
گٌر می گیرم...
نامه نوشتن برای آن که دوستش داریٍ،
چه دشوار است!
 نزار قبانی


پ.ن:

هجده سال پیش در چنین روزی (25 می)، به دنبال مقاومت مردم جنوب لبنان و مقاومت اسلامی این کشور، نظامیان رژیم صهیونیستی مجبور شدند که جنوب لبنان را تخلیه کنند.

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.