عاشقانه سیاسی :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقانه سیاسی» ثبت شده است


نه رابطه با دنیا نه حق غنی سازی

من وصل تو میخواهم، از دولت روحانی...!


پ.ن0:

خواب دیدم که فرج آمده در دولت عشق

باز فرمانده قدس است سلیمانیِ ما...


۱۸ آذر ۹۹ ، ۱۲:۰۸
R_A Zeytun

لا تکونی انت و الحکومة ضدی !! 

الحکومة لا تعرف الحب

تو و دولت علیه من نباشید !!

دولت عشق را نمی شناسد

پ.ن:

فکر کن سال‌ها بعد در مزرعه‌، گیاه پنبه شده‌ام

تنم الیافی‌ست طبیعی در کارخانه‌ی تولید لباس

پیراهنی شوم

بعد از پشت ویترین نگاهم کنی

در اتاق پرو تو را در آغوش بگیرم

برای تنت کوچک باشم...

احسان امیری

پ.ن:

چشمانت آتش بـه اختیار شده است خـود ســرانه می سوزاند...

سعید شیبانی 

۱۸ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۵۷
R_A Zeytun

 

در ارتش چشمان تو جاوید الاثر بود

هم عاشق آرامش و هم اهل خطر بود ...

 

هر لحظه به دنبال تو تا حادثه آمد

زن بود ولی همسفرت مرد سفر بود

 سارا صابر

پ.ن:

سید عباس موسوی، دبیرکل سابق حزب الله لبنان، هستند و همسرشون

چقدر من این خونواده رو دوست دارم❤

با هم بودند، با هم زندگی کردند و آخر هم با هم شهید شدند.

 

«...اون شب بیدار بودیم. مادرم توی اتاق نشیمن نشسته بود به بابام گفت سید هر جا بری من باهاتم، اون دنیا هم حوری توام. برای من کاملا معلوم شد یه چیزی هست که اونا میدونن....»

۲۷ دی ماه سال ۱۳۷۰  سیدعباس موسوی پس از سخنرانی در مراسم هشتمین سالگرد شهادت شیخ راغب حرب، به همراه همسرش «ام یاسر» و فرزند خردسالش «حسین»، با شلیک موشک هلیکوپتر اسراییلی به خودروشون، در سن چهل سالگی به شهادت رسیدند.

کتاب هم قسم (زندگی ام یاسر، همسر سیدعباس موسوی | انتشارات آستان قدس)

مستند زیتون تلخ

مستند زندگی خوب، مرگ خوب

و سریال الغالبون2

در مورد ایشون هست.

 

مستند زیتون تلخ

مستند زندگی خوب، مرگ خوب (دانلود رایگان از سرور راسخون، خرید مستند از سینمامارکت)

سریال الغالبون2 (تلوبیون ، سایت زهرا_مدیا)

 

پ.ن:

(یکی از دعاهای قبلا پیش‌هام این بود که اگه یه روزی قرار باشه ازدواج کنم، یه همچین خانمی که پایه‌ی همه‌ی ایدوئولوژی‌های فکری‌م باشه، نصیبم بشه، البته تاکید میکنم که این دعا واسه قبلا پیش‌ها بود، اون موقع که به ازدواج هم، فکر میکردم.)

بخشی از صحبت‌های دختر سید عباس موسوی در مورد پدر و مادرشون:

مادرم در مرحله تاسیس حزب‌الله لبنان بهترین پشتیبان پدرم بود و منزلمان را پایگاهی برای مقاومت کرده بود؛ هرگاه شهیدی به درجه رفیع شهادت می‌رسید، او نخستین کسی بود که در تشییع‌اش حاضر می‌شد و به خانواده آن شهید تسلیت می‌گفت.

مادرم همیشه آرزوی شهادت در کنار پدرم را داشت؛ پدرم نیز دعا می‌کردند که به‌صورت اربااربا به شهادت برسند؛  اطرافیانمان به ام یاسر می‌گفتند اگر شما هر دو از این دنیا بروید، چه کسی تکفل فرزندانتان را قبول می‌کند؟؛ مادرم در جوابشان می‌گفت که خداوند کفیل فرزندان من است.

سرانجام پدر و مادرم به آرزوی خود رسیدند و در کنار یکدیگر و به‌صورت اربااربا به شهادت رسیدند؛ ام یاسر و سیدعباس موسوی در کنار برادرم در ماشین بودند که موشک‌های رژیم صهیونیستی به ماشین اصابت می‌کند و آن‌ها به شهادت می‌رسند. (منبع دفاع‌پرس)

پ.ن:

پیرو پ.ن بالا بگم که یه جا خونده بودم، حاج حسین همدانی و همسرشون هم با هم دیگه خیلی خوب بودند (منبع‌ش رو یادم نیست)

کتاب خداحافظ سالار هم که احتمالا می‌دونید در مورد بخشی از خاطرات همسر ایشون هست

(الان دیدم که طاقچه تخفیف 50% گذاشته که میتونید کتاب رو بخرید کنید| لینک )

به نظرم در مورد شهید حاج حسین همدانی، ابووهب، انقدری که باید، کاری انجام نشد، نمیدونم شاید سرِ ماجرایِ 88 باشه یا چیز دیگه ولی در هر صورت در مورد این نابغه‌یِ جنگ‌های نامنظم و کسی که مسئولیت امنیت حرم حضرت زینب (س)، سازماندهی و برنامه‌ریزی ارتش سوریه و تشکیل بسیج مردمی سوریه رو بر عهده داشت، باید بیشتر از یه مستند ابووهب کار می‌شد.

 



۰۴ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۱۳
R_A Zeytun

دیروز تو بخش پرسش های دانشجوها از دکتر جلیلی پرسیدند که با توجه به ثبت نام اشخاصی مثل دکتر قالیباف نظرتون درمورد انتخابات مجلس چیه و چه توصیه ای برای رای دادن دارید و رای خودتون چیه، من بودم اینطوری جواب میدادم!! :


رای من تویی!

رای من تویی که با تمام شورِ انقلابی‌ات،

چشم‌های سبزآبی‌ات

      خالی از دورنگی و ریاست

رای من تویی که نام مهربان تو

می‌رسد به غنچه‌های صبح زود

رای من تویی که حرف‌های ساده و روان تو

می‌رسد به رود

انتخاب من

چشم‌های توست

تا ابد به چشم های تو سلام

تا ابد به انتخاب من درود!

رضا یزدانی


پ.ن:

یک روز بر گونه این مملکت یک بوسه

و بالای سرش یک یادداشت می گذارم

و می روم :

" آنچنان زیبا خوابیده ای که دلم نیامد بیدارت کنم... "

| عزیز نسین

{ مَحمَت نُصرَت معروف به عَزیز نَسین ( ۱۹۱۵-  ۱۹۹۵) نویسنده، مترجم و طنزنویس اهل ترکیه بود}

۱۹ آذر ۹۸ ، ۱۶:۴۴
R_A Zeytun

حاج حسین یکتا در مورد دانشگاه یه جمله دارند که میگند:

زمان ما ، جبهه دانشگاه بود و  امروز دانشگاه شده جبهه!


پ.ن:(حامد عسکری)

لبخند بزن دو چشم بارانی را

تجویز کنی نگاه درمانی را

یک جرعه بخند تا به آتش بکشی

دانشکده علوم انسانی را

///

با عینک ری بن زرشکی خوانده ست 

درسی راجع به گاو مشکی خوانده ست

اخلاق تمام عاشقان را بلد است

معشوقه ی ما دامپزشکی خوانده ست

///

تو ماه زلالی و کمان ابرویی

من اند مرامم و صداقت گویی

مشکل حل است عصر یک سر برویم

تا دفتر ازدواج دانشجویی

///

تنها غزل کلاسمان بود و رفت

انگار که اهل آسمان بود و رفت

دلتنگ شدم برایش آموزش گفت

او ترم گذشته میهمان بود و رفت

///

شب گریه و بغض این دل پیر بس است

یک قلب که بیش نیست ، یک تیر بس است

لاک یاسی مال نوازشگرهاست

دستان تو را لاک غلط گیر بس است!

///

آزردن این همه طرفدار چرا؟

بر دلشدگان این همه آزار چرا؟

عکسی از ما به جزوه هایت حک کن

نقاشی نیکبخت و گلزار چرا؟

///

هم ریمل چشم و سایه اش کم شده است

هم بستن روسری ش، محکم شده است

از برکت عمره های دانشجویی  

 این ترم فرشته خانم آدم شده است!


پ.ن:

می روی؟ خب برو…ولی خوبم، راهِ رفتن که راهِ خوبی نیست

ایستگاهی که زندگی را برد تا ابد ایستگاه خوبی نیست


بی پناهم و زیر این باران، می رسم ناگهان به دانشگاه

غرق رگبار طعنه ها باشی، سِلف هم جانپناهِ خوبی نیست

محمدرضا شیخ حسنی 


پ.ن:

عشق، از هر کجا شروع کند

آدم آنجا شروع خواهد شد

مثل یک عشق توی دانشگاه...

حسین عزیزی


پ.ن:

گرفته عطر شما را فضای دانشگاه

هوا، هوای دوتایی…هوای دانشگاه


همیشه حاضر غایب…همیشه در رویا

و می روم پی چشمت به جای دانشگاه


بهانه های عجیبم برای دیدن تو

و سوژه های قشنگی برای دانشگاه!


نگاه کن به نگاهم بدون واسطه ها

به جای دیدن آیینه های دانشگاه


چگونه راحت و آسوده درس میخوانی؟

چرا همیشه دلت را سوای دانشگاه…؟


من عاشقم و هنوزم…هنوز منتظرم

در انتظار حضوری فرای دانشگاه…

مریم عظیمی

پ.ن:

مـثـل ایـن بـچـه بـسـیـجـی هـای دانـشـگـاهـمـان ...

مـی نـشـیـنـی پـیـشـم امـا ، ای دریـغ از یـک نـگـاه ...

پ.ن:

رستاک یه آهنگ داره که میگه:


زیبایی و برای هم کلاسیات

دیوونگی یه حس تکراری شده


استادها و هم کلاسی هات هیچ

با تو یه دانشگاه سیگاری شده!

۱۵ آذر ۹۸ ، ۲۱:۲۷
R_A Zeytun

اگر گفتند: بی تو، حال من خوب است، باور کن
شبیه خاطرات "هاشمی" از جنگ، هذیان است...
۰۲ آذر ۹۷ ، ۱۲:۰۶
R_A Zeytun

 

دوستت دارم به همان اندازه ای

که حکومت از ملت متنفره !..

۰۳ مهر ۹۷ ، ۲۰:۰۰
R_A Zeytun
خلق و خویت داعش و لبهام خاک سوریه

زودتر کاری بکن قاسم سلیمانی رسید!!!!!!!
۰۶ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۲۸
R_A Zeytun

شدم دلتنگِ آغوشِ پُر از جورِ تو، مانندِ

دل سجیلِ ایرانی که بی‌تابِ تلاویو است...


۲۹ تیر ۹۷ ، ۱۰:۲۵
R_A Zeytun
زیبای من
از ...بیروت... برایت می نویسم
باران چون معشوقه یی قدیمی
از سفری دور باز آمده است
از قهوه خانه ی کنار دریا برای تو می نویسم
پاییز دِل گیر،
روزنامه ها را خیس کرده است
و تو هر دم
از فنجان قهوه وٌ
سطرهای خبر روزنامه بیرون می آیی
...
مغرورٌ و زیبا وٌ سمتگر...
چون تمامِ زنان!
..بیروت.. بی قرار دیدنِ توست! عزیزکم!
اِی نزدیکِ دورادور!
اِی حضور مشتعل شعر!
باران در عطش اندامِ توست
و دریا آماده است تا در چشمانت بریزد!
...بیروت.. در این روزها به افسانه می ماند ! عشق من!
برگ های مطلّایش بر زمین، طلا وٌ مس آند
و خیابانِ سٌرخ
پیراهنی از نی رنگارنگ به تن کرده!
چه قدر به تو محتاجم!
هنگامی که فصل گریه می رسد،
چه قدرها که باید پی دستانت بگردم
در خیابان های سلوغً خیس...
گل یاس دفتر من!
دردِ دل انگیزٌ
عشق عظیمم!
از رستورانی برایت می نویسم
که در مجله ی سفیدماسه
پیدایش کردیم!
میزها با من قهرند
و صندلی ها از من می گریزند!
خاطراتم برباد رفته وٌ
به فراموشی دٌچار شٌده آم!
صندلی مجاور
-که روزی بر آن نسشته بودی-
مرا کنار می زندٌ
از صندلی آم
نشانی تو را می خواهد...
در گریه می نویسم!
(عاشقی چون من باید سلامِ اول را بگوید؟)
پی انگشتانم می گردم!
پی شعله ی کبریتی
و کلمه ایی
که در هیچ دفتر عاشقانه یی نباشد!
گٌر می گیرم...
نامه نوشتن برای آن که دوستش داریٍ،
چه دشوار است!
 نزار قبانی


پ.ن:

هجده سال پیش در چنین روزی (25 می)، به دنبال مقاومت مردم جنوب لبنان و مقاومت اسلامی این کشور، نظامیان رژیم صهیونیستی مجبور شدند که جنوب لبنان را تخلیه کنند.
۰۵ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۰۸
R_A Zeytun

داعش و دیرالزور بهونه بود

دیوونه من تو رو می‌خوام😍😍😘😗


(از عاشقانه نوشت‌های یک موشک ایرانی برای اسرائیل!)

۰۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۱۰
R_A Zeytun