همواره از تو لطف و خداوندی آمده‌ست... :: شهر زیتونی

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

شهر زیتونی

اعوذ بالله من نفسی و لسانی و بصری و قلبی و الشّیطانِ العینِ الرّجیم

اینجا زیتون می نویسه از همه جا از همه چی

بایگانی

قالب وبلاگ


قالب وبلاگ | ابزار صلوات شمار

همواره از تو لطف و خداوندی آمده‌ست...

چهارشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۸:۴۵ ب.ظ


همواره از تو لطف و خداوندی آمده‌ست...

سعدی


پ.ن 1:

این که از نظر جسمی اصلا توان و کشش 20سالگی رو ندارم که روزی 4ساعت بخوابم و اکثر اون 20ساعت دیگه رو در جنب و جوش باشم و از نظر روحی هم این قضیه کاملا مشهود باشه اما باز به چند جا قول میدم که ولو شده رفاقتی، تو کارها بهتون کمک میکنم و رو من حساب کنید نشون میده که یه جای کار مشکل داره

طاها مثلا گفت که بیا معاونت علمی و... بهونه آوردم که درگیر واردات ورق از چین هستیم و تمرکز ندارم و...، گفت یه کاریش میکنم، دو روز بعد گفت یه آنالیز برام بفرست که چی میخواید، براتون آدم‌ش رو پیدا کردم و اینجوری شد که نتونستم بهش نه بگم

حاج احمد که کلا نه نمیپذیره یعنی وقتی یه بار گفتی که تو فلان کار هستم، باید همه‌ی کارهای دیگه رو کنسل کنی و تو اون کار واقعا باشی. شنبه بهش زمان میدی که این کار تا چهارشنبه آماده میشه، میگه دوشنبه ظهر برام تموم شده رو بفرست.

آقا حیدر هم از 6 ماه پیش گفته بود که باید بیایی و یه جلسه‌ای هم برگزار شد (تو پ.ن 1 این پست توضیح دادم) که همون زمان بود که بهنام اومد و گفت درست میکنم، من هم باهاش خداحافظی کردم که کار رو به همون بهنام بسپارید، بعد از 6 ماه، یکشنبه که رفتم سر بزنم، دیدم اوضاع چاپخونه همچنان همون هست و با توجه به اینکه به این آقا حیدر گفته بودند تو باید اینجا رو درست کنی، الان بعد از 6 ماه یه فشاری روش هست که کاری تحویل نداده و دلم براش سوخت و گفتم میام پیش‌ت یه کم اوضاع درست بشه.

حالا این‌ها رو بذاریم در کنارِ اینکه باید پروپوزالم رو تحویل بدم و شروع کنم به پایان‌نامه نوشتن که بتونم تو 3 سال دکتری‌م رو بگیرم و از دانشگاه رها بشم.

اینکه الان تو ثنایاطب به محصول نهایی رسیدیم و باید یه سری پرداخت‌ها رو داشته باشیم و یه سری کارها و واردات انجام بدیم هم خودش یه گوشه از ذهنم رو مشغول میکنه.

تجربه‌ی تعاملم با بقیه که دکتری میخوندند این بود که اکثرا این درس‌های دانشگاه رو میسپردند به خانم‌شون و از این طریق ذهنشون آزاد بود. این مسئله به کنار، من برای تحلیل سیستم واقعا به یه نفر نیاز دارم که کمکم کنه و گزارش‌ها رو بنویسه چون ظرفِ مغزم گنجایشِ این حجم از فشار رو نداره.


خلاصه که ان‌شاءالله به خیر بگذره :)



پ.ن 2:

پارسال گفته بودم هیچ کدوم از دعاها/آرزوهام برای بازه‌ی ۹۹ تا ۱۴۰۰برآورده نشده بود و این عجیب بود.

امسال با وجود همه‌ی تلخی‌های بازه‌ی ۴۰۰ تا ۴۰۱،

وحید.ک، زهرا.ش، زینب.ط، ازدواج کردند (مربوط به دعاهای دوسال پیش) که این نشون میده دعاها ایگنور نشده بودند، صرفا تعویق افتاده بود.

ان‌شاءالله خبر ازدواج و موفقیت بقیه‌ی بچه‌های بیانی و غیر بیانی هم بیاد.


پ.ن 3:


از قشنگ‌ترین کارهایی که تو این شب‌های قدر انجام دادم، تیک زدنِ بله‌ی این پست. (عدم تمایل به توضیح بیشتر)


پ.ن 3.5:


استخاره اومده که «وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ»

می‌فرماد که فرزندان صالح حاصل این ازدواج خواهد بود.

نه تنها ازدواج کن بلکه فرزند هم بیارید.


(عدم تمایل به توضیح بیشتر)


پ.ن 4:

این برنامه‌ی زندگی پس از زندگی رو من پارسال یه قسمتش رو دیدم، امسال هم یه قسمت رو به خاطر تاکید و ارجاعاتِ زیادِ دوستان، رفتم دیدم؛  و مثل پارسال با سوال‌های زیادی مواجه شدم:

چطور میشه آدم امام رضا ع رو ببینه, امام حسین ع هم ببینه، امام زمان عج هم ببینه بعد راضی بشه برگرده به دنیا

آدم خادمی امام رضا ع رو ول می‌کنه که چی بشه

 و صدها سوال اینطوری


گفتی و من یمت یرنی و من در تمام عمر

برای دیدنت مرگ آرزو کردم


پ.ن 5:

گل‌های یخ‌مون گل دادند؛ مبارک ما و شما باشه این زیبایی

۰۱/۰۲/۰۷
R_A Zeytun

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.