رنج قوی بودن
پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۴۰۰، ۱۱:۲۰ ق.ظ
قوی بودن اینجوری هست که موقعی که تو تهران تنها هستی, بهت پیام میدند که برو و پارچه مشکی جلوی در خونهی عزیز رو بزن و تو, تو موقعی که بشدت نیاز به یک بغل برای گریه کردن داری, باید تنهایی بری و این کار رو انجام بدی.
قوی بودن اینجوری هست که موقعی که میری بابل پیش بقیهی اعضای خونواده, تک تک داییها و خالهها و مامان وقتی میبیننت تو رو بغل میکنند و روی شونهت گریه میکنند و احتمالا از حجم غمی که به طور ویژه متوجه تو شده, خبر دارند و تو نباید گریه کنی و به آرامش دعوتشون کنی.
قوی بودن اینجوری هست که موقعی که بابابزرگ رو میبینی و بغلت میکنه و شروع میکنه به گریه کردن و میگه خوش اومدید ولی دیگه عزیز نیست برید پیشش و بهتون خوش آمد بگه و ازتون استقبال کنه و میزنه زیر گریه, تو باز هم باید رعایت حال بابابزرگ رو کنی و در حالی که بغلش کردی, شونه و بازوش رو فشار بدی و گریه نکنی و به آرامش دعوت کنی.
قوی بودن اینجوری هست که این همه افرادی که الان دور هم جمع شدند تا کمک کنند مراسم خوب برگزار بشه, باید توی مراسم عروسی تو جمع میشدند و به عزیز و بابابزرگ بابت عروسی دوستداشتنیترین نوهشون تبریک میگفتند و تو و عروست هی خودت رو پیش عزیز و بابابزرگ لوس میکردی و... ولی الان تو مراسم ختم مادربزرگت هستند و با نگاه پر از غم بهت نگاه میکنند.
قوی بودن اینجوری هست که چون تو همهی مراسمهایی که تو توی خونهی عزیز حضور داشتی, کسی چایی نمیریخت و پذیراییهایی رو که عزیز میخواست انجام بده رو به تو میسپرد تا انجام بدی؛ الان مسئولیت پذیرایی از بخش مردونهی مراسم ختم مادربزرگت رو به تو بدند و از آدمهایی که حتی تو این مراسم هم بیخیال چک کردن قیمت فلان چیز و بهمان مسئله نمیشند پذیرایی کنی.
قوی بودن اینجوری هست که شمارهی یک گوشی بابابزرگ همچنان شمارهی عزیز هست و فقط تو تنظیماتش رو سر در میاری که تغییر بدی و نمیتونی این کار رو کنی
قوی بودن اینجوری هست که...
۰۰/۰۸/۲۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.