داشتم اکانت توئیتری آستان قدس رضوی (حرم رضوی) رو نگاه میکردم و حسرت حرم رو میخوردم، یه همچین عکسی رو دیدم و واقعا موندم که بخندم یا حسرت بخورم یا امید به زندگیم برای آینده بیشتر بشه و یا...
کلا لحظاتِ جالبی بود که مغزم هیچ فرمانی رو راجعبه این تصویر، نداد.
شاید فقط این عکس یه آقا پسر و دختر خانمی رو نشون میده که احتمالا همسرِ هم هستند و روبهروی حرم نشستند و دارند دعا میخونند اما برای من که یه همچین پیرهنِ آبی با دقیقا همین رنگ و سبک رو دارم یه حسِ دیگهای داشت!
دردم بـه جـان رسید و طبیبم پدید نیست
دارو فروشِ خستهدلان را دکان کجاست؟؟؟؟
خواجوی کرمانی
از جهتِ فان:
به قولِ یکی از دوستام «خب سیاست بسه؛ ما خواهان ازدواج هستیم.»
پ.ن:
پریروز دانشگاه بودم تقریبا هر جا رو که نگاه میکردم که یه کم برم از فضای سبز استفاده کنم یا تو آلاچیق بشینم و یه چنتا عکس بگیرم و... یه دختر پسری اونجا بودند و به قولِ مامان داشتند جیکجیک میکردند.
جای جای دانشگاه شهیدبهشتی فضای مناسبی برای چرخیدن وقدم زدن ولم دادن روسبزهها با یار هست که متأسفانه ما با استفاده نکردن از این امکانات, این فضاها رو هدر دادیم!
پادکست خوب گوش کنیم!
همه گرفتارِ حسِ ناامنی هستند... و این یعنی بیشتر از چیزی که فکر میکنند آرزوی کسی رو دارند که یک چیزِ آرامشبخش بهشون بگه...
...چاپلوسی یعنی دروغ گفتن برای نفع شخصی در حالی که اطمینانبخشی شاملِ نشون دادنِ عواطفِ خالصانه هست که توانایی و مقاومتِ یک نفر رو تقویت کنه...
انگاری واقعا نمیدونند که ما میدونیم قصدشون از فرستادن ماهواره به فضا, روسری سرِ زهره کردن هست 😏
أطمئن الجمیع بأن وضعی الصحی جید ولا زلت أحمل أملاً کبیراً بأن نصلی فی القدس انشاءالله...
من به همه اطمینان می دهم که وضع سلامتی من خوب است و هنوز بسیار امیدوارم که در مسجدالاقصی نماز بخوانیم، انشاءالله...
دیروز که احتمالا یه جمع کثیری از ملت در حالِ تماشای مناظره دومِ مسخره، چرت، قبیح، وقت تلف کن و بسیار زشتِ انتخابات بودند؛ سید حسن نصرالله به مناسبت تأسیس شبکه المنار اومدند صحبت کنند و البته به این شایعاتی که بعد از سخنرانیِ قبلیشون مطرح شده بود و نگرانیهای مردم بابتِ اون سرفهها پایان بدند.(سید حسن ظاهرا حساسیت فصلی دارند و این قضیه هرسال هست و سعی میکنند که تو این فصل کمتر سخنرانی داشته باشند ولی این سری مجبور شدند که سخنرانی کنند و چندباری توی سخنرانی سرفه کردند، رسانههای اسرائیلی یه سری شایعات رو تو لبنان و اسرائیل و حتی یه چنتایی تو ایران هم دیدم، منتشر کردند که سید حسن نصرالله حالش خوب نیست و حزبالله دنبالِ دبیرکل بعدی هست یا گفته بودند این سرفهها به خاطر ابتلای سید به کرونا هست و...)
من به جای دنبال کردنِ اون مناظرهی کثیف که به قولِ اون کلیپها {لینکها باز شود!} «خریت محض» و «زشت و کثیف و...و ما داریم کجا میریم و...» تو نحوهی اجرا و نحوهی پرسش و پاسخ و حتی جواب دادنِ کاندیدها بود و اعصابم رو خورد کنم؛ زنده و با زبون عربی این سخنرانی رو از بخش اینترنتی المنار تا یه جاهاییش شنیدم و دیدم و از بخشهای خیلی خوب و حال خوب کن برای من، این لبخندِ سید و خبرِ سلامتی دادنشون و البته اینکه گفتند من هنوز هم امید بسیار دارم که انشاءالله تو مسجدالاقصی نماز بخونیم بود.
یه پسرِ بود مسئول بسیج یکی از دانشگاهها؛ نامه زده بود به وزیر و کاندیدهای دوره احمدی نژاد (ماجرای نامه برای دهه 80 هست) که من طبق سنت پیامبر و ائمه معصومین دخترِ شما رو خواستگاری میکنم (به استناد اینکه پیامبر فرد ثروتمند مکه رو خواستگاری کردند، امام حسین ع با دختر پادشاه ایران عروسی کردند، امام حسن عسکری با نوه شاهزاده ی روم و... )؛ از اونجایی که آقای رئیسی دیشب از دخترِ بزرگشون رونمایی کردند (از لحاظ اینکه دکترای جامعه شناسی دانشگاه تهران دارند و...) و خروجیِ تربیتیِ این خونواده مشخص شده، شاید اگر پسرهای امتِ حزبالله خبر داشته باشند که دختر دوم آقای رئیسی دانشجوی کارشناسی رشته فیزیک دانشگاه شریف هستند و هنوز مجرد، تلاشِ خودشون رو بیشتر کنند تا بیشتر توی چشم باشند و حرکتهای محیر العقول انجام بدند! (مثل قدیم که جلوی مدرسه دخترونه یه عده تک چرخ میزدند!)
اصولا ولی به نظرم اگر رئیسی یا هر نامزد انتخاباتِ دیگهای اگر دختر مجردِ خودشون رو میآوردند اثرگذاریِ بیشتری داشت! مثلِ نقشِ موثر دختر آقای قاضی زاده هاشمی تو اون فیلم تبلیغاتی!!
دکتر جلیلیمون همینجوری خودش رای نداشت حالا دختر هم که نداره و اصلا دیگه انتخاب شدنش سخت هست ولی اگر بتونه از ظرفیتِ وجودِ پسرش برای جذب دخترهای امت حزب الله استفاده کنه، دخترهای امت حزب الله میتونند رای کثیری از ملت (اعم از حزب اللهی یا سکولار یا برانداز) رو جمع کنند، پسر ایشون 25ساله و دانشجوی کارشناسی ارشد برق هستند و البته تک فرزند!
آقای همتی هم که برگشته بودند توی صحبتهاشون اعلام کردند که «همسرِ من، یک زن هست»؛ خب خدا رو شکر ما تا الان فکر میکردیم خدایی نکرده همسرِ ایشون یک مرد هست و الان خیالمون راحت شد.
(این متن رو نوشتم صرفا برای اینکه از طرفِ دوستهام نقد شده بودم که چرا تو که یکی از ویژگیهای بارزت تحلیلِ علمیِ سیاسی هست؛ در مورد انتخابات 1400 کمتر حرف میزنی!)
پ.ن:
تو این تقریبا 400روزی که هر شب دارم چند صفحه نهجالبلاغه میخونم، رسیدم به نامهی ۳۰ نهجالبلاغه که وصیت امام علی ع به فرزندانشون هست.
این نامه، بشدت سنگین، دلنشین و پدرانه هست و البته بشدت انتظارآور از خدا که حیِّ لایموت و «اون کسی که میمیراند همو هست که زنده میکند» وقتی در توانش هست که کاری انجام بده، چرا اتفاقی نمیافته از این لحاظ که فرق ایدئولوژیهای دین محور و لاییک توی مشکلات و مواجه شدن با دردها مشخص میشه و حداقل من انتظار دارم و ایمان دارم که خدا صرفا ناظر نیست و در عوامل دنیا اثرگذار هست و پس حالا باید یه اتفاقی بیافته که من بتونم تشخیص بدم وگرنه صحبتهایی هست که گفته میشه وجود یا عدمِ وجودِ خدایِ غیر کنشگر صرفا برای التیام دردها و ظلمِ بیشتر ساخته شده که تو اتفاقاتی که آدمها نمیتونند مقابله به مثل کنند یا ظلمها رو برکنار کنند، وجودِ این خداها باعثِ آروم کردنِ افراد میشه و نقش مسکن رو داره که افرادِ ظالم و یا اتفاقاتِ غیرقابلِ تحمل، به کارهای خودشون برسند(مثالِ انجمن انحرافیِ حجتیه رو در نظر داشته باشید)
پ.ن:
حاج آقا کاشانی تو یکی از سخنرانی ها میگه وقتی مواظبِ حبّ نباشید و حبّ از مسیرِ اصلی انحراف بشه, تبدیل به عدم حب نمیشه، تبدیل به تنفر میشه و بعد در مورد افرادی که تو زمانهایی واقعا طرفدار اهل بیت بودند و بعد تبدیل به دشمن شدند مثال میزنه (مثل زبیر که تنها کسی بود که تو ماجرای حمله به خانهی وحیّ شمشیر به دست بود و...)
از عاقبت به خیر نشدنم میترسم؛ برای هم دعا کنیم لطفا
... در دنیا، به چیزهای کوچکی خوشحال میشوم که ارزشی ندارند و از چیزهایی رنج میبرم که بیاساساند. این خوشحالیها و ناراحتیها دلیل کم ظرفیتی من است. هنوز گرفتار زندان غم و اندوهم. هنوز اسیر خوشی و لذتم ... کمند دراز آمال و آرزو، بال و پرم را بسته، اسیر و گرفتارم کرده و با آزادی، آری آزادی واقعی خیلی فاصله دارم. ولی ای خدای بزرگ، در همین مرحلهای که هستم احساس میکنم که تو مانند راهبری خردمند مرا پند و اندرز میدهی، آیات مقدس خود را به من مینمایی و مرا عبرت میدهی! چهبسا که در موضوعی ترس و وحشت داشتم و تو مرا کمک کردی. چیزهایی محال و ممتنع را جنبهٔ امکان دادی و چهبسا مواقع که به چیزی ایمان و اطمینان داشتم ولی تو آن را از من گرفتی و دچار غم و اندوهم کردی و به من نمودی که اراده و مشیت هر چیز به دست توست. فعالیت میکنیم، پایین و بالا میرویم ولی ذلت و عزت فقط به دست توست.
خدا بود و دیگر هیچ نبود - آقا مصطفی چمران
/////
خدایا خسته و واماندهام، دیگر رمقی ندارم، صبر و حوصلهام پایانیافته، زندگی در نظرم سخت و ملالتبار است؛ میخواهم از همه فرار کنم، میخواهم به کنج عزلت بگریزم. آه دلم گرفته، در زیر بار فشار خرد شدهام.
خدایا بهسوی تو میآیم و از تو کمک میخواهم، جز تو دادرسی و پناهگاهی ندارم، بگذار فقط تو بدانی، فقط تو از ضمیر من آگاه باشی. اشک دیدگان خود را به تو تسلیم میکنم.
خدایا کمکم کن، ماههاست که کمتر بهسوی تو آمدهام، بیشتر اوقاتم صرف دیگران شده.
خدایا عفوم کن. از علم و دانش، کار و کوشش، از دنیا و مافیها، از همهٔ دوستان، از معلم و مدرسه، از زمین و آسمان خسته و سیر شدهام.
خدایا خوش دارم مدتی در گوشهٔ خلوتی فقط با تو بگذرانم. فقط اشک بریزم، فقط ناله کنم و فشارها و عقدههای درونیام را خالی کنم.
ای غم، ای دوست قدیمی من، سلام بر تو، بیا که دلم بهخاطرت میتپد.
ای خدای بزرگ، معنی زندگی را نمیفهمم. چیزهایی که برای دیگران لذتبخش است، مرا خسته میکند. اصلاً دلم از همه چیز سیر شده است، حتی از خوشی و لذت متنفرم. چیزهایی که دیگران به دنبال آن میدوند، من از آن میگریزم، فقط یک فرشته آسمانی است که همیشه بر قلب و جان من سایه میافکند. هیچگاه مرا خسته نمیکند. فقط یک دوست قدیمی است که از اول عمر با او آشنا شدهام و هنوز از مجالست با او لذت میبرم.
فقط یک شربت شیرین، یک نور (فروزنده) و یک نغمهٔ دلنواز وجود دارد که برای همیشه مفرح است و آن دوست قدیمی من غم است.
خدا بود و دیگر هیچ نبود - آقا مصطفی چمران
////
ای آتش مرا دریاب، مرا دریاب که در آتشی دائمی میسوزم، صبرم به پایان رسیده، دل پردردم دیگر طاقت ندارد، با اشک به خود سکون میبخشم، ولی دیدگانم نیز دیگر رمقی ندارند. خدایا به تو پناه میبرم. مهر خود را آنچنان در دلم جایگزین کن که جایی دیگر برای عشق دیگران نماند. سراپای وجودم را آنچنان مسخر اراده خود کن که به دیگری نیندیشم و محلی از اعراب برای اعمال دیگر نماند.
خدا بود و دیگر هیچ نبود - آقا مصطفی چمران
دیدم نامردی هست که شما برام دعاهای خوب و قشنگ میکردید و میکنید ولی توی شادیها شما رو شریک نکنم.
همونطور که توی تصویر میبینید، ما تو طرح پایش طرح نوآ رسما پذیرفته شدیم و دیگه کار تموم شده، یعنی در واقع به ما فضای کار و امکانات و گرنت رو میدند و میتونیم بریم مستقر بشیم و یه مرحلهی دفاع جلوی سرمایهگذارها میمونه که مبالغِ جذب سرمایهای که از بیرون میتونیم جذب کنیم رو از طریق اون دفاع و جلسه، جذب میکنیم.
پ.ن:
پیام بالا رو همتیمیم فرستاده
«لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»
(الأنبیاء، 87)
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «عجب دارم از کسى که غمزده است چطور این دعا را نمى خواند [لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ]؟! چرا که خداوند به دنبال آن مىفرماید: [فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ - ما او را پاسخ دادیم و از غم نجات دادیم و این چنین مؤمنان را نجات مى دهیم]»
( خصال شیخ صدوق ج1/241 باب احادیث چهارگانه)
پ.ن:
«فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ»
(الأنبیاء، 88)