اگر برای بغل کردنش نبوده و نیست
برای چیست از این پس، برای چیست دو دست...
پ.ن:
دیروز بعدازظهر از ساعت ۳ تا حدود ۶، جلسه و پسجلسه بودم و داشتم توضیح میدادم که بعضی مواقع به جای اینکه مدل کلان رو بسازید، وضعیت مطلوبی که یکجایی موجود هست رو توصیف کنید.
من یه سری شاخصهها برای انتخاب همراه آیندهم تو زندگیم داشتم که در نهایت تلاقی همهشون شد، فافا؛ الان بخوام وضعیت مطلوب زندگی رو توصیف کنم باید بگم اگر پسر هستید، پارتنرتون باید قابلیت تو بغلتون حل شدن رو داشته باشه و اگر دختر هستید، به این آپشن که بتونید تو بغلش جا بشید، توجه کنید.
به نظرم خدا وقتی داشت فافا رو میآفرید، به آیندهی من نگاه میکرد که چه موجودی رو درست کنم که هر لحظه که این بشر (یعنی من) اون بشر (یعنی فافا) رو میبینه، هر لحظه عاشقتر از قبل بشه و هر لحظه که نمیبینش، بخش قابل توجهی از مغزش مشغولِ حسرت خوردنِ این باشه که چرا الان اون بشر، پیشش نیست و دهنش هم سرویس بشه، تازه این آپشن تو بغل جا شدن رو هم داشته باشه.
(هر دوی این ابنای بشر، فعلا محروم از بغل یکدیگر هستند و در لحظهی خداحافظی، همدیگر را مثل بز نگاه میکنند و در سکوت از یکدیگر جدا میشوند)
پ.ن ۲:
اگر شما هم به مسئله بنچ مارک یا مرور ادبیات یا الگوبرداری از محتوای اجرا شده در جای دیگر و... زیاد بر میخورید و در معرض این فرایند هستید، مراجعه کنید به نوشتهی من در سیستوفیا:
کوه ها باهمند و تنهایند
همچو ما باهمانِ تنهایان...
شاملو
پ.ن:
تو اومدی که بفهمم ساعت ۵ صبح روز ۱۴ فروردین هم میتونه قشنگ باشه
بباف مویت را مگر مرا آن مو طناب دار شود
مرا بکش بالا چنان که عاطفهات جریحه دار شود...
پ.ن:
دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند، قربان شما
حافظ
اولین نوشته سیستوفیا، به صورت عمومی، در بخش مشقنوشتهها، در دسترس قرار گرفت 🥳
لینک دسترسی به مطلب: بدون حفظ آرمانهای خود، عاقبت لوکیشنفروشی دیاثت است
پ.ن ۱:
حاج احمد میگفت، انتظار ندارم خالصانه مثل قبلاها برای خودت و بقیه دعا کنی چون تفکیک اینکه داری میری امام رضا ع رو ببینی یا .... سخت هست، اما همون یه ذره هم، به یادمون باش :)
نوع نگاه و شعورش رو خیلی دوست داشتم!
در هر حال اما، به یاد بچههای بیان هستم.
مپرس: کز غم هجران چه بر سر تو رسید؟
مرا که نیست سر، از دردسر چه می پرسی 💔🖤
#هلالی_جغتایی
پ.ن 0:
دیروز به خاطر حجم کاریای که پنجشنبه داشتم و فکر و خیالی که مشغول هست و کلا از فشار روحی و روانی و... بدنم خالی کرد و راهی درمونگاه شدم، دکتر یه خرده نگاه کرد و تست کرد و... گفت میتونم یه خرده تقویتی و قرص و اینجور چیزها بدم اما مشکلت با این چیزها حل نمیشه، از فشار روحیت کم کن، بهش گفتم که اون یه بخش اساسیش فعلا دست من نیست و گفتم بهش که صرفا یه کاری کن که تا پسفردا زنده و نیمه سالم بمونم؛ نسخه رو که تو سایت وارد کرد، خودش خنده ش گرفت
هماکنون هم با تب حدود 39 درجه، I'm Still Alive!
پ.ن 1: یادم باشه از این حرکتها روی سیستم فافا به یه مناسبتی انجام بدم (از دردسرها و جذابیتهای ارتباط با یک برنامهنویس اینجور چیزها هم هست!)
پ.ن 2:
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
پ.ن 3:
ایهام - عاشق شو
عاشق شو، شده برای یک شب
عاشق شو، شده به حد یک تب
دیوانه، پر از تو شد پیمانه لب تا لب
شدم اسیر خزان به من نفس برسان
بریده ام بدون تو من از زمین و زمان
رسیده نامه ی آه دلم به گوش جهان
اسیر و بنده ی خیشم مرا ز من برهان
پ.ن 0:
اگه دنیا
به کامم بود
الان شاید
حرم بودم
همین ساعت
همین لحظه
الان باید
حرم بودم...
از چند ماه پیش درخواست مجوز خروج از کشور ثبت کردم و دانشگاهی که راضی نمیشد رو با انواع روشهای مختلفی که وجود داشت، راضی کردم که تایید کنند و وثیقهم هم گذاشتم و در نهایت پاسپورتم رو هم گرفتم و برای 20 اسفند تا 4 فروردین مجوز خروج از کشور به مقصد عراق رو گرفتم و از اون تایم هم یه سری کار و پروژه رو به صورت فشرده انجام دادم که پولهام رو به طور خاص و جداگونهای کنار بذارم تا هزینههای سفر جور بشه تا اگر شد دم عیدی با فافا نجف و کربلا باشیم و حتی جدای از این جمع کردنِ پول و... چند تا از بچهها خیلی اتفاقی و یهویی و بدون اینکه خبر داشته باشند به طور جداگونه کاروانهای مختلف هم پیشنهاد داده بودند؛ نمیدونم چطوریاست که هر بار همه چی رو جور میکنم به نجف و کربلا نمیرسم؛ لابد خیر و صلاح این بود و هست و کلا فضای باحالتری رو در نظر داشتند که خدا میخواست پیش همون امام رضا ع که فافا رو ازش خواستم باشم، نمیدونم شاید.
ما را ... تو هم گر نخواستی
در گوشمان بگو که بمیریم گوشهای...
پ.ن:
فاصلهها هرگز
مانعی برای دوست داشتن
برای عشق نیستند
درست!
اما اگر من اینجا گریه کنم
آیا در دور دستها
گونههای تو خیس خواهند شد؟